میخواستم همهی شما را با نامی یکسان صدا کنم، همنشین، همدست، همراه، همزاد، همسفر، ... همخانه! میدانید چراهمخانه بودن بیش از تمامی این نامها برای من و شما آشناست؟ همه چیز برای من از زیر همین سقف آغاز شد، بیگمان برای تکتک شما نیز همینگونه بوده و خواهد بود.
اینجا همانجاییست که همیشه جای خالی آن را در میان رفتنها و آمدنهایمان حس میکردیم. اینجا و امروز، همان سقف مشترکیست که در میانهی راه جا مانده بود.
کسی را به خانه خود دعوت نمیکنند، این سقف مشترک، از آن شماست. اکنون پایان صبوریها!